Social Group Work

Social Group Work
• Social group work is a orderly, systematic plan, way of working with people in groups. Social group work is not an activity but a way of conducting many different activities. The members are helped to learn new ideas, develop skills, attitude changes & responsibilities through participation in a social process.
In group work group itself has utilized by the individual with the help of the worker as a primary means of personality growth, change & development of individual.

مترسک


از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟
 
 پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتي به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و 
هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!!
جبران خلیل جبران

مددکاری اجتماعی تنها رشته تصدی پست مددکار اجتماعی

 ایجاد هر رشته تحصیلی بایستی در راستای پاسخ گویی به نیازهای جامعه به آن رشته تعریف گردد و استقلال و مصونیت آنها از یکدیگر و حفظ مرزها بخصوص در رشته های کاربردی و عملی ، در حقیقت احترام به فلسفه وجودی آنها تلقی می گردد.

در دنیای مدرن به موازات افزایش جمعیت ، رشد شهرنشینی و تغییرات روز افزون در مسائل و آسیبهای اجتماعی و چند وجهی شدن انها ، رشته ها و حرف گوناگونی بوجود آمده اند و چارچوب حوزه فعالیت آنها بر اساس تناسب رشته تحصیلی با مشاغل مورد نظر مورد توجه قرار گرفته است.

ما در علوم انسانی با تعدد رشته ها مواجه هستیم با گرایشهای گوناگون و طبیعتا کثرت رشته ها و تنوع در گرایشها دلیلش کامل شدن فایل رشته های تحصیلی دانشگاهها نیست بلکه نوعی پاسخ دهی به نیازهای و الزامات اجتماع  است نیازهایی که از عمق پیچیدگی متزاید مسائل اجتماعی نشات می گیرد.پس هر رشته ای در مقام پاسخ گویی به یکسری از نیازها بوجود آمده است و تربیت شدگان هر رشته بایستی در جایگاه خاص خودش در چرخه بزرگ پاسخگویی قرار گیرد.

در دهه های اخیرا هرچند مدرک تحصیلی بسیاری از صاحبان مشاغل و متصدیان دولتی و غیر دولتی متناسب با شغلشان نبوده است ولی حداقل در چند سال اخیر در آگهی های استخدام  برای بسیاری از مشاغل تناسب شغل و رشته تحصیلی لحاظ گشته است.

به عنوان مثال برای تصدی پست حقوقدان  صرفا از دارندگان مدارک حقوق دعوت به آزمون می شود روانشناس بالینی ،دبیری تربیت بدنی،حسابدار و همه رشته هایی که جنبه  کاربردی دارند وضعیت به همین منوال است.   ولی رشته مددکاری اجتماعی از جمله رشته های حرفه ای و کاربردی دانشگاهی است که هنوزم از این حیث محروم بوده  و مصونیت حرفه ای و بین رشته ای ندارد .به عنوان مثال سازمان بهزیستی در حال حاضر در حال ثبت نام برای آزمون اسخدامی مددکاری اجتماعی می باشد که افراد حائز شرایط برای ثبت نام به شرح زیر می باشند:

عنوان شغلشرايط احراز و رشته تحصيلي
مددكار اجتماعيدارا بودن مدرك تحصيلي ليسانس ، فوق ليسانس و يا دكترا در يكي از رشته هاي تحصيلي : 1-گروه روانشناسي و حصو ل تجارب مربوط طبق جدول شرايط احراز 2-مددكاري اجتماعي ، علوم اجتماعي ( خدمات اجتماعي ) ، مطالعات خانواده « مطالعات زنان در مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد ( گرايشهاي زن و خانواده ، حقوق زن در اسلام و تاريخ زنان )» و حصول تجارب مربوط طبق جدول شرايط احراز
همانطور که در جدول فوق مشاهده می نمایید روانشناسان و دارندگان مدارک مطالعات زنان می توانند مددکار اجتماعی بشوند!

می دانیم که مددکاری اجتماعی یک حرفه است و داشتن دانش ، مهارت و استعداد سه رکن اساسی مددکاران اجتماعی می باشد و دارندگان مدارک دانشگاهی مددکاری اجتماعی در طول چهارسال دوره کارشناسی ضمن تسلط بر دانش تخصصی مددکاری و گذراندن دوره های طولانی مدت کاراموزی با اصول و ارزشهای حرفه آشنا می شوند.

ضمن احترام به چارچوب و استقلال حرفه و رشته های تحصیلی سوالم این است چرا به عنوان مثال در آزمون استخدامی روانشناسی ، مددکار اجتماعی نمی تواند شرکت کند؟ولی در همه آزمونهای استخدامی مددکاری اجتماعی، روانشناسان حائز شرایط این پست هستند؟

به قول بیانات یکی از اساتید اگر روانشناس می تواند کار مددکاری انجام دهد مددکار نیز می تواند کار روانشناسی انجام دهد.بنده رشته روانشناسی را نمونه آورده و قصد و نیتم در تعارض قرار دادن حرف و رشته در مقابل همدیگر نیست بلکه دفاع از استقلال و حفظ مصونیت حرفها می باشد.

همانطوریکه می دانیم عده قابل توجهی از مددکاران اجتماعی بیکار بوده و در بسیاری از سازمانها دارندگان مدارک غیر مددکاری به جای مددکاری کار می کنند و شاید به همین دلیل است که انتظارات مورد نظر را نمی توانند برآورده نمایند.

امید براینکه روزی مددکاران اجتماعی به مطالبات برحق خویش دست پیدا کنند و به امید نهادینه شدن این شعار:مددکاری اجتماعی تنها رشته تصدی پست مددکار اجتماعی

Social Case History

Social Case History:
The first step in the case work is to collect the social history of the client. This could be done in various ways. These are:
1.Interview with the client
2.Interview with the relatives, employer, teacher and friends of the client.
3.Visiting the neighborhood and environment in which the client lives.All these visits will help the worker to know the client in his environment and collect all the data in respect of the client and his environment i.e. his family, neighborhood, friendship circle, employer,teacher, etc. as a matter of fact it is not possible to separate the three stages of case work service i.e.social history, diagnosis and treatment. During the course of interview, the worker may be able to diagnose and even suggest treatment to the client but where the problem is very acute; it is necessary to consider the diagnosis in relation to his own history.

انسان سه راه دارد



انسان سه راه دارد:

 راه اول از انديشه مي‌گذرد،

 اين والاترين راه است.

 راه  دوم از تقليد مي‌گذرد،

 اين آسان‌ترين راه است.

 و راه سوم از تجربه

 مي‌گذرد

 اين تلخ‌ترين راه است.

 کنفوسيوس

داستان بسیار زیبای ” نجار پیر ”

 


نجار
پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را
منصرف کند، اما نجار بر حقش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست
موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد .

نجار در حالت
رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود . پذیرفتن ساخت این خانه را برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود . برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد .
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد .
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد .
زمان تحویل کلید ،
صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد .
در واقع اگر او میدانستکه خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن
بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد . یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد .
این داستان ماست .
ما زندگیمان را میسازیم . هر روز میگذرد . گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه
میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم . اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم . فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم ، ممکن نیست .
شما نجار زندگی خود
هستیدو روزها ، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود . یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود .
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید

راه حل جانبی


روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند.

وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود...

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه  بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت.

دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت !

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :

1. دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

2.  هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

3.  یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.

لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جانبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد...

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :

دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود !!!

در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است ...!

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.

1.     همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.

2.     این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.

3.     هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

    


سخن روز :  تپه‌ای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد!

 

برای همیشه مادر مددکاران اجتماعی باقی خواهید ماند

آن روزی که با شوق و اشتیاق تلفنی باهاتون صحبت کردم خاطرم هست،می دانستم اسمتون تو تمامی کتابهای مددکاری هست، می دانستم اسم مددکاری با نام شما گره خورده است، و می دانستم مددکاری را در ایران شما ایجاد کردید...

ولی افسوس نمی دانستم که چقدر غریبید، افسوس نمی دانستم شاگردانت با تو چه کردند و نمی دانستم با این همه جفایی که در حقتان شد باز دعا گوی شاگردانت و تربیت کردگانت از دور بودی،..

می نویسم به پاس خدمات بزرگی که انجام دادی ، می نویسم به پاس غصه هایی که خوردی،به پاس اشکهایی که در غربت ریختی ... خداوند قرین رحمتت کند اسمت ، یادت بزرگتر از بزرگ است و برای همیشه در خاطرات خواهد ماند.تو برای همیشه مادر مددکاران اجتماعی باقی خواهید ماند.

روحت شاد، یادت گرامی ،راهت مستدام

هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست

 

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.

وزیر همواره میگفت:

 هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.

 

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !

  پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،

 زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،

 اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!

   به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.

پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه  بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!

 

 وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،

 بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!

 ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است

تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.

 

پائولوکوئیلو